کد مطلب:107136 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

حکمت 447











[صفحه 775]

از امام (ع) پرسیدند: بزرگترین شاعران كیست؟ فرمود: (آن گروه در یك ردیف اسب تازی نكرده اند تا در پایان ربودن نی، كمال آنها شناخته شود، و اگر ناگزیر باید برترین آنها تعیین شود، پس پادشاه بسیار گمراه برتر است). مقصود امام (ع) امروالقیس است. منظور آن است كه شاعران به یك سبك شعر نسروده اند تا میان آنها بالا و پایین تعیین شود بلكه هر كدام از آنها حالت مخصوصی دارند كه در آن حال شعر نیكو می سرایند و ذوق آنها به كار می افتد، یكی وقت نشاط، و دیگری در هنگام ترس، و آن دیگری در حال خوشی و شادمانی شعر خوب می سراید و و از این رو گفته اند: بهترین شاعر عرب امروالقیس است وقتی كه سوار بر اسب باشد، اعشی است آنگاه كه بخواهد و با نشاط باشد، و نابغه است وقتی كه بترسد. كلمه ی حلبه، یعنی دسته ای از اسبان كه در كنار هم برای مسابقه یكنواخت ایستاده اند، با ذكر كلمات: اجراء و غایت و قصبتها ترشیح به كار برده است با این توضیح كه عادت عرب بر این بود كه نی را در انتهای مسافتی قرار می دادند، هر كس زودتر می رسید و آن نی را برمی داشت، برنده ی مسابقه محسوب می شد. عبارت: فان كان و لابد... یعنی اگر باید و ناگزیر از داوری هستم. امام (

ع) درباره ی امروالقیس نظر دارد، چون او برخلاف دیگران در بیشترین حالات خود شعر نیكو می سرود همانطوری كه در روایت دیگری از امام (ع) رسیده است كه ابوالاسود از آن بزرگوار درباره ی بهترین شاعر عرب پرسید، فرمود: اگر اینان را در یك جهت و هدفی بسنجند، بهترین آنها را می شاسیم، اما اگر معیار یكی نباشد، پس آن كه نه از روی شوق و نه تنها از روی ترس شعر خوب می گفت، پادشاه گمراه (امروالقیس) است. او را (ضلیل) گفته اند به دلیل گمراهی زیاد، و شدت گمراهی، و بعضی گفته اند: از آن جهت كه وی در آخر عمرش نصرانی شد، و بعضی گفته اند: به دلیل پرده دری زیاد، و اظهار فسق و فجور، چنانكه در شعرش پیداست. از متنبی نقل كرده اند: امروالقیس شتر را، هم دوشید و هم سوار شد، و هم قسمت خوب گوشت آن را برداشت، و لبید، جگر و دل و قلوه ی آنرا سهم برد و استخوانها و فضولاتش ماند، ما (شاعران دیگر) آنها را بین خود تقسیم كردیم. از لبید بن ربیعه پرسیدند: بهترین شاعر عرب كیست؟ گفت: پادشاه بسیار گمراه (امروالقیس)، گفتند: بعد از آن چه كسی؟ گفت: جوانی كم شعر یعنی طرفه، پرسیدند: بعد از او چه كسی؟ گفت: پیرمرد، ابوعقیل، یعنی خودش.


صفحه 775.